گرفتی آسمانم را به جایش پر به من دادی
ز من یک غم گرفتی صد غم دیگر به من دادی
چه شد که له له پرواز را از خاطرم بردی؟
زمینی تر شدم هر چند بال و پر به من دادی
تو هم ای نوبهار احیا نکردی شاخه هایم را
که مشتی سم و آفت ، جای بار و بر به من دادی !
به روی زخمهایم با نمک مرهم شدی ، دنیا
ازآب دیده ام پر بود اگر ساغر به من دادی
نشد گوشی خریدار غزل هایم؛ فقط غم بود
اگر یک اهل دل زین قوم ناباور به من دادی
از آن بالا بیا پایین دمی ای شیخ تا بینی
عذابی را که قولش را خود از منبر به من دادی!
زبان عقل و دینم را نمی فهمد؛ خداوندا
مسلمان کردی اما یک دل کافر به من دادی
تنم را گرچه چون خاکستری در دست باد اما
دلی چون آتشی در زیر خاکستر به من دادی...
علی ارجمند
دیگر اشعار : علی ارجمند
نویسنده : علیرضا بابایی